دختر کوچولو و گرگ
زندگی رو عشق است
تا شقایق هست زندگی باید کرد

دختر کوچولو و گرگ
یک روز عصر گرگ گنده ای توی جنگل تاریکی به انتظار دختر کوچولویی ایستاد که سبد غذا برای مادربزرگش می برد.سرانجام دختر کوچولو از راه رسید.سبد غذا را هم در دست داشت.گرگ پرسید:سبد را برای مادربزرگت می بری؟دختر کوچولو گفت:بله.گرگ پرسید:مادربزرگت کجا خانه دارد؟دختر کوچولو به او گفت و گرگ ناپدید شد.
وقتی دختر کوچولو در خانه ی مادربزرگ را باز کرد،دید یکی توی رختخواب شبکلاه و لباس خواب دارد.به بیست و پنج قدمی تخت که رسید متوجه شد مادربزرگش نیست و گرگ به جای او دراز کشیده.برای اینکه گرگ حتی با شبکلاه و لباس خواب هم نمی تواند شبیه مادربزرگ آدم شود.دختر کوچولو دست کرد توی سبد و کلتی درآورد و گرگ را در جا کشت.
این روزها نمی شود مثل قدیم ها سر دختربچه ها کلاه بگذارید.
نویسنده:جیمز تربر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 18 / 1 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 136
بازدید هفته : 163
بازدید ماه : 140
بازدید کل : 236006
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 209
تعداد آنلاین : 1



كد تصوير تصادفی

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

Best Cod Music

آيکـُن هاي ِ دختره